نورانورا، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

نورا کوچولو نازدونه مامان و بابا

طوطی کوچولوی پانزده ماهه

پانزده ماهگی نورای عزیزم در ساحل زیبای خزر   نورای عزیزم پانزده ماهه شدی و خانم تر و شیرین تر از همیشه   خصوصا اینکه مثل طوطی هرلغت و کلمه ای رو که زبونت بچرخه تکرار می کنی و هر روز  دامنه لغاتی که یاد می  گیری بیشتر و بیشتر میشه.بابا و مامان رو که کاملا از بر شدی مثلا وقتی بابا دعوات کنه میای به من شکایتشو می دی و با ناراحتی می گی بابا  د ،اب رو هم خیلی زود به زبون اوردی و وقتی که اب بخوای باید بلافاصله برات فراهم کنیم در غیراین صورت نتیجش جیغ و داد و گریه.هرچند که این روزا به خاطردوتا دندون پاینی که در حال رویشه خیلی عتش داری و دلت می خواد همش اب بخوری تا کمی از درد لث...
31 خرداد 1394

قدم های کودکانه

سلام به تو که واسم یه دنیایی   یه دنیایی که اگه همه چیزشم بی ارزش باشه با وجود تو با بهترینه   نورای نازم قدم های کوچولوت مبارک   نور و روشنایی چشمان من می بوسمت با تمام وجودم   نمی دونی چقدر این روزا خوشحالم وقتی راه رفتنتو میبینم انگار زمین خدا   این خاک پاک هم چشماشو باز کرده و در حال تماشای زیبایی قدم های توست   و از این که پاهای کوچیکت صورت خاکیشو می بوسه  غرق در شادی شده.   این پاپوشای کوچولو موچولو رو تا یکی دو ماهگیت واست می پوشیدم    خیلی دوسشون داشتم وقتی واست می پوشیدم خیلی با نمک می شدی    ...
11 خرداد 1394

نوپای چهارده ماهه

                                                                                                                         سلام به یکی دونه قلبم...           به عزیز دردونم...           به تنها گل خوش بوی زندگیم... &nb...
31 ارديبهشت 1394

فرشته کوچولوها به وبلاگ نورا جونم خوش امدید

سلام به روی ماهت   پروردگارا،مهربانا! بهترین هدیه عمرم را تو به من دادی،آنرا بر من      ببخش و همراهم باش تا رساندن فرشته من بر اوج قله های          موفقیت ونشاندن شاهین بخت و اقبال بر شانه های ظریف و کوچکش...     ...
8 ارديبهشت 1394

تاتی تاتی نفسم

    ماهگردت مبارک نازنینم... بهترینم... سلام به یکی یدونه خودم،به عزیز دردونم،به گل تو خونم، به ماه اسمونم،   به دختر شیرین زبونم...     عزیزه دلم   اصلا باورم نمیشه که به این زودی سیزده ماهه زیبا و دوست داشتنی   از زمان تولدت گذشته و حالا تو همون دختر کوچولویی که تو روزای اول   تولدت وقتی  می خواستم بغلت بگیرم انقدر کوچولو بودی که می ترسیدم   از دستم بیفتی واسه خودت خانمی شدی و به خصوص که این روزا با هم   تمرین راه رفتن می کنیم دیگه چیزی نمونده که خودت به تنهایی راه بر...
1 ارديبهشت 1394

مادر یعنی باز هم بهانه مادرگرفتن

    مادر يعني به تعداد همه روزهاي گذشته تو، صبوري! مادر يعني به تعداد همه روزهاي آينده تو ،دلواپسي! مادر يعني به تعداد آرامش همه خوابهاي کودکانه تو، بيداري ! مادر يعني بهانه بوسيدن خستگي دستهايي که عمري به پاي باليدن تو چروک شد! مادر يعني بهانه در آغوش کشيدن زني که نوازشگر همه سالهاي دلتنگي تو بود! مادر يعني باز هم بهانه مادر گرفتن....   امروز مجالی است تا بار دیگر، کودکی هایمان، در آغوش مهربان مادر رها شوند و به یاد بیاوریم که وسعت هیچ آسمانی، به اندازه عطوفت های مادر نیست و با ارزش تر از مادر، واژه ای در فرهنگ مهربانی ها نیست. در این روزگار رنگ و رو رفته، لبخند مادر، ناب ترین تصویر است...
21 فروردين 1394