یک شب یلدایی یه دختر رویایی
یلدا مبارک فرشته ی زمینی مامان
نه ماهه وجودم حالا نه ماهه شده
یه خانم یه عسل یه فرشته یه تیکه ماه
یلدا بهونه ای برای با هم بودن،دور هم بودن
سر خوش و شاد بودن تو اولین شب بلند زمستونی
ولی بهونه من قشنگ تر و زیبا تر از همه دور هم بودن هاست
دخترکم عروسکم ملوسکم
امسال همراه شدنیلدا با نهمین ماهگرد فرشته نازنینم طعمی متفاوت پیدا کرد،
طعمی که مامانو بی اختیار وادار به انجام یه سری کارها می کرد،طعمی از نوع
یه هندونه که با شیرین کاری های قشنگ دخترم هندونه یلدای امسال رو
دلچسب تراز یه هندونه تابستونی کرده بود.
از شیطنت ها و شیرین زبونی هاشم که ماشاالله به زنم به تخته روز به روز
بیشترمیشه هر چی بگم کم گفتم.
خلاصه اینکه وجود نازنینت نقل جمع خونوادگیمون بود.
دو قدم مانده به رقصیدن برف
یک نفس مانده به سرما و به یخ
چشم در چشم زمستانی دگر
تحفه ای یافت نکردم که کنم هدیه تان
یک سبد عاطفه دارم همه تقدیم شما
فکر نمی کنم تا حالا یه پری از نوع هندونه دیده باشید ولی حالا تو اتلیه مامان
و با هنر نمایی دوخت و دوز زندایی جون می تونین ببینین...
و اما دختر کوچولوم در حال نانای کردن...
مادر به فدای اون ناز دادن و رقصیدنت بشه که تا صدای هر آهنگی
می شنوی شروع به نانای کردن می کنی
باور کنید من بی تقصیرم دخترم ذاتاً هنرمنده،انقدر که قر می داد کم مونده بود
از مبل بیوفته،خلاصه اینکه چند باری مجبور شدیم ببریمش عقب تر
و اینم انگشتای ناز و هندونه ای نازدونه مامان